دهی از دهستان رادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 100 هزارگزی شمال باختری رادکان واقع است. جلگه و سردسیر است و 205 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، مالداری و بافتن قالیچه و گلیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان رادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 100 هزارگزی شمال باختری رادکان واقع است. جلگه و سردسیر است و 205 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، مالداری و بافتن قالیچه و گلیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
فاطمه یا قریبه، دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر. از زنان امام محمد باقر و مادر جعفر صادق و زنی پرهیزکار بوده. (از ریحانه الادب ج 6 ص 230). و نیز رجوع به خیرات حسان ج 1 ص 154 و تذکرهالخواتین ص 59 شود دختر ابی قحافه تمیمی. خواهر ابوبکر خلیفۀ اول. از زنان صحابی بوده و از وی حدیث روایت شده است. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 265 شود
فاطمه یا قریبه، دختر قاسم بن محمد بن ابوبکر. از زنان امام محمد باقر و مادر جعفر صادق و زنی پرهیزکار بوده. (از ریحانه الادب ج 6 ص 230). و نیز رجوع به خیرات حسان ج 1 ص 154 و تذکرهالخواتین ص 59 شود دختر ابی قحافه تمیمی. خواهر ابوبکر خلیفۀ اول. از زنان صحابی بوده و از وی حدیث روایت شده است. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 265 شود
نام موضعی بوده است بقرب خوارزم. در سال 93 هجری قمری که قتیبه با خوارزمشاه صلح کرد خام جرد را بگشاد. (از کتاب احوال و اشعار رودکی تألیف سعیدنفیسی ج 1 ص 267 بنقل ازطبری ج 8 صص 83- 90 و ابن اثیر ج 4 صص 233- 236)
نام موضعی بوده است بقرب خوارزم. در سال 93 هجری قمری که قتیبه با خوارزمشاه صلح کرد خام جرد را بگشاد. (از کتاب احوال و اشعار رودکی تألیف سعیدنفیسی ج 1 ص 267 بنقل ازطبری ج 8 صص 83- 90 و ابن اثیر ج 4 صص 233- 236)
دهی از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 65 هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 6 هزارگزی باخترراه شوسۀ مسجدسلیمان به اهواز واقع است. دشت و گرمسیر است و 250 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کارون. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ عرب باوی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 65 هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 6 هزارگزی باخترراه شوسۀ مسجدسلیمان به اهواز واقع است. دشت و گرمسیر است و 250 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کارون. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ عرب باوی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
کنیۀ یکی از دختران امام جعفر صادق بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 230) (مجمل التواریخ و القصص ص 456) از دختران امام موسی بن جعفر بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 457)
کنیۀ یکی از دختران امام جعفر صادق بوده است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 230) (مجمل التواریخ و القصص ص 456) از دختران امام موسی بن جعفر بود. (از مجمل التواریخ و القصص ص 457)
کفتار. (از المرصع) ، فرزندمرده شدن. (منتهی الارب). مردن بچۀ زن یا شتر ماده. مردن فرزندیا فرزندان کسی. (از اقرب الموارد) ، خداوند شتران مرگ رسیده شدن. (منتهی الارب). اماته قوم،مرگ افتادن در شتران و نیز در گوسفندانشان. (از اقرب الموارد) ، مبالغه کردن در پختن و گداختن گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ما اموته ، چه مرده دل است او و از آن مرگ دل او را قصد کنند زیرا هر فعل که زیادت نپذیرد از آن تعجب نیاورند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
کفتار. (از المرصع) ، فرزندمرده شدن. (منتهی الارب). مردن بچۀ زن یا شتر ماده. مردن فرزندیا فرزندان کسی. (از اقرب الموارد) ، خداوند شتران مرگ رسیده شدن. (منتهی الارب). اماته قوم،مرگ افتادن در شتران و نیز در گوسفندانشان. (از اقرب الموارد) ، مبالغه کردن در پختن و گداختن گوشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ما اَموَتَه ُ، چه مرده دل است او و از آن مرگ دل او را قصد کنند زیرا هر فعل که زیادت نپذیرد از آن تعجب نیاورند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
که دارای باد سرد است. که هوای سرد دارد. با باد و هوای سرد: شبی دم سرد چون دلهای بی سوز برات آورده از شبهای بی روز. نظامی. ، کسی که سخن بی اثر می گوید. (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که سخنش درنگیرد. (آنندراج) : تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم. حافظ
که دارای باد سرد است. که هوای سرد دارد. با باد و هوای سرد: شبی دم سرد چون دلهای بی سوز برات آورده از شبهای بی روز. نظامی. ، کسی که سخن بی اثر می گوید. (ناظم الاطباء). کنایه از کسی که سخنش درنگیرد. (آنندراج) : تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم. حافظ